با رانندگان لجباز چگونه برخورد کنیم؟

ساخت وبلاگ

در شلم و شوربای ترافیکی، سعی دارید که تا حد امکان درست رانندگی کنید، ولی ناگهان سر و کله‌ی یک راننده‌ی روان‌پریش پیدا می‌شود! در این شرایط چگونه رفتار می‌کنید؟

ترافیک، گریبان‌ بیشتر کلان‌شهر‌های ایران را گرفته است، من کارشناس‌ترافیک نیستم و نمی‌توانم راجع به دلایل به‌وجودآمدن ترافیک سرِ شما را درد بیاورم. ولی می‌خواهم بگویم این موجود بی‌شاخ‌ودم در کشورهایی که قوانین راهنمایی و رانندگی بیشتر رعایت می‌شود، آن‌چنان هم حوصله سربَر و خطرناک نیست و نهایتاً وقت شما را می‌بلعد که آن‌ را هم با مدیریت زمان می‌توان تا حدودی حل کرد. ولی اینجا منافع شخصی بیشتر از منافع گروهی اهمیت دارد، به همین دلیل هر راکبی ساز خودش را می‌زند و خودش را می‌کُشد تا به هر قیمت ممکن در اولین سوراخ و سنبه‌ی خالی بچپد! در چنین شرایطی، شلم و شوربایی به‌پا می‌شود؛ اما شما سعی دارید تا حد امکان درست رانندگی کنید، ولی ناگهان سروکله‌ی یک راننده‌ی روان‌پریش پیدا می‌شود! من اقداماتی را که در مواجهه با این رانندگان انجام می‌دهم، می‌نویسم؛ اما علاقه‌مندم با راه‌کارهای شما هم در این زمینه آشنا شوم. پس لطفاً کامنت بگذارید تا من و خوانندگان هم از آنها استفاده کنیم.

در ترافیک بسیار سنگین

همه با سرعت مورچه در حال حرکت هستند، من هم شش دانگ حواسم به ترمز و کلاچ و فرمانم است، غفلتاً یکی فرمان کج می‌کند و به سمت درب من می‌آید، جوری وانمود می‌کند که حواسش نیست و اگر به ایشان راه ندهم خودرویم را مورد عنایت قرار می‌دهد، ولی من میدانم که در حقیقت ابعاد ماشینش را بهتر از من و شما حفظ است، پس نمی‌ترسم و از فرمان‌دادن به در و دیوار خودداری ‌می‌کنم، اگر نوک ماشین ایشان گلگیر جلو را هدف گرفته، می‌ایستم که طی طریق کند؛ ولی در صورتی که قصد دخول به درب و ستون ماشین را دارد، تا حد امکان بدون انحراف مسیرم را طی ‌می‌کنم! البته حتماً آینه‌ را زیر چشمی کنترل می‌کنم، خدا را چه دیدید، شاید این بابا نه تنها ابعاد ماشین دستش نیست، بلکه از قضاعینک ذره‌بینی‌اش را هم در محل کار جا گذاشته است!

در ترافیک سنگین

گاهی می‌ایستیم و گاهی هم سرعت به ۳۰ یا ۴۰ کیلومتر در ساعت می‌رسد، من سعی می‌کنم بین خطوط برانم و قلمرو‌ام را مشخص کنم تا هر کسی که اذن دخول به آنجا را داشت درجا تارو‌مار کنم! در هنگام حرکت نمی‌شود به ماشین جلویی بچسبانم، شوماخر هم که باشم عقلم می‌گوید ممکن است با یک ترمزِ ناگهانی به ماشین جلویی برخورد کنم; و همینطور تضمینی نیست که لنت پشت سری‌ام در حال اجرای سمفونی خِرخِر نباشد، البته به عقبی‌ها هم حق می‌دهم که نسبت به فاصله‌ام با ماشین جلویی ابراز نگرانی کنند، چرا که به محض باز شدن فاصله‌ به طول یک ماشین، اتومبیل‌های کناری در یک چشم به زدن فضای ایجاد شده را غیب می‌کنند! راه حل، رساندن فاصله‌ام با جلویی به کمتر از طول یک ماشین است; ولی اگر راننده‌ی عقبی‌ام از آن‌سری موجودات زبان نفهم باشد، باز هم با نور و بوق یا حتی الفاظ زیبا، من را در خالی کردن صحنه یا چسباندن به ماشین جلویی تشویق می‌کند، در این مواقع به راه خود ادامه ‌می‌دهم و با سرعتی نزدیک به ماشین‌های جلویی حرکت می‌کنم.

در ترافیک نیمه سنگین

حالا سرعتم بین ۳۰ تا ۶۰ کیلومتر متغییر است، بعد از کُلی اعصاب‌خوردی و حرکت لاک‌پشتی حالا راه باز شده است و بعضی از مهرورزان باید حداکثر بهره را از موقعیت به وجود آمده ببرند، عقل‌ها تعطیل است و پاها تا انتها بر روی پدال گاز فشرده شده است، من به یاد وارم‌آپِ مسابقات ناسکار افتاده‌ام! فرمان را دو دستی چسبیده‌ام تا بادِ ماشین‌های کناری، من را نبَرد! سعی می‌کنم در لاین وسط رانندگی کنم. توجه بیشتری به آینه‌ها دارم، چرا که قرار گرفتن خودروها بین خطوط، فضای مساعدی را برای لایی‌بازی ایجاد کرده است. پس رانندگان حرفه‌ای را در آینه شناسایی کرده و حالت‌های مختلف را قبل از نزدیک شدن و وارد شدن به پروپاچه‌ام بررسی می‌کنم.

در ترافیک روان

سرعت سنجم بین ۷۰ تا بیشترین سرعت مجاز بازی می‌کند، دیگر مثل حالت‌های قبلی سیخ و با نفس‌های حبس شده در سینه نمی‌رانم، خوش‌خوشانم است و یک موزیک لایت هم پِلی کرده‌ و در صندلی لمیده‌ام، ولی گوشه چشمی هم به آینه‌ها دارم، ماشین‌های ارتفاع زده را بیشتر در آینه تحت‌نظر دارم، اگر هوا تاریک است ماشین‌هایی که نور زنون دارند مشکوک‌تر به نظر می‌رسند، آن‌هایی هم که از ترکیب مه‌شکن زنون و چراغ شهری استفاده می‌کنند هم که دیگر آخر خطر هستند! پس بیشتر مراقب آن‌ها هستم، اگر در خط سبقت هستم راهنما می‌زنم و شانس راندن در این لاین را به ایشان واگذار می‌کنم. اگر در خط وسط هستم و سرعتم هم مناسب است، در صورتی که یکی از این عزیزان به من نوربالا بدهد معمولا صحنه را به این راحتی‌ها خالی نمی‌کنم، ولی بعد از اینکه صدایِ دنده معکوس دادن حضرت آقا را می‌شنوم، خودم را آماده می‌کنم که از کنارم رد بشود و یک فرمان مَشتی هم بر رویم بگیرد تا خودش را آسوده کند، من در این مواقع بسته به شرایط، فرمان را با آن‌ها نمی‌پیچانم و در همان مسیر طی طریق می‌کنم.

البته همه‌ی ما خودمان بارها در نقش راننده‌ی روان‌پریش ایفای نقش کرده‌ایم، به هر حال نمی‌شود که همیشه مثل پَتِ پُستچی رانندگی کنیم! کاسه‌ی صبر هم لبریز می‌شود!

اینها راه‌کارهای من بود، پیشنهاد شما چیست؟!

دنده 6 ...
ما را در سایت دنده 6 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان dande6 بازدید : 228 تاريخ : دوشنبه 4 دی 1396 ساعت: 1:05

خبرنامه