آوارگان زمین های تفتیده

ساخت وبلاگ

شیده لالمی| یک روز چهارشنبه بود که اسداله تصمیم آخر را گرفت. دام ها را فروخت. پشتی ها و یخچال، بقچه ها و لباس ها و باقی مانده اسباب زندگی را نشاند پشت وانت نیسان و یکصد کیلومتر رانندگی کرد تا گلپایگان.
وقتی که می رفت زمین ها مرده بودند و دام ها بی مرتع. زمین نه آن زمین بخشنده که برهوتی عبوس و روستا نه آن خطه سبز که خشکستانی بی بار. حالا دیگر نگران دام هایش نیست. آن گوسفندان لاغرِ تشنه لب که گاهی با آب تانکرها لبی تر می کردند.
سال ها و ماه های انتظار گذشت که خشکسالی سر بیاید و زمین بخشندگی از سر بگیرد، اما آب چاه ها پایین و پایین تر رفت. قنات ها کور و تشنه شدند و اهالی روستا از زمین بریدند و رفتند. دست کشیده از زمین ها و دام ها، کارگر فصلی شهرهای دور شدند و راننده جاده ها.
سرویس های چینی گل سرخی، تُنگ های بلور و قابلمه ها پشت نیسان آبی، سرود می خوانند و اسداله در بلندای جاده بی درخت می راند. آسمان را سراسر غبار گرفته و زمینِ بی جان خبر از سال های سخت می دهد.
10 کیلومتر تا نخستین روستا مانده. آن جا که زن ها منتظرند تا از بساط فروشنده دورگردی که دیگ های مسی و چینی های گل سرخی اعلا می فروشد، برای دختران شان جهاز بخرند.
اسداله از همان چهارشنبه ای که روستا را پشت سر جا گذاشت، مسافر هر روزه جاده ها شد. حالا پیرمرد خرده فروشی است که از شیرمرغ تا جان آدمیزاد در کابین سرپوشیده وانتش پیدا می شود. از دست ساخته های زنان روستاهای دور و نزدیک گرفته تا برگه های آلو و سفره های نقش آشنای بازار اصفهان، پارچه های ترمه و روسری های ترکمن.
«ما خیلی صبر کردیم، اما قاسم آباد جای ماندن نبود. اول جوان ها رفتند پی کار. گفتند برمی گردند، اما ...

اخبار پیشنهادی:

دنده 6 ...
ما را در سایت دنده 6 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان dande6 بازدید : 214 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 8:40

خبرنامه