زندگی در مرتع زباله

ساخت وبلاگ

نرگس جودکی | پیرزن و پسرک چنان به شتاب از روستا دور می شوند که عبداله موتورسوار و مسعود با خودرو پژو هرچه بر پدال می فشارند، در مسیر خاکی و سنگلاخ به گرد پایشان نمی رسند. پاهای پسرک از پشت سر کج و معوج می شود، اما محمد با صورت خندان پیشتاز مادربزرگ است و مادربزرگ با گونی لوله شده زیر بغل و دمپایی پلاستیکی به پا می دوند. می دوند و از روستای آبا و اجدادی شان میانلو دور می شوند، از ساحل دلنواز خلیج فارس دور می شوند و به کومه های زباله نزدیک. پسر هر پلاستکی را با شوق به مادربزرگ نشان می دهد و این جست وجو تا غروب آفتاب ادامه دارد. تا وقتی کیسه مادربزرگ از پلاستیک پر شود. پولی برای کف دستی نان.
آن سوتر پشت چند تپه ماهور، حجم زباله ها بیشتر و بیشتر می شود. انبوه زباله های متلاشی متعفن و ردیف ردیف کیسه های زباله تازه رسیده مملو از بطری های نوشابه و ظروف پلاستیکی. چند گله بز بر سفره زباله مشغول چریدن اند. گله خاطره سبز علف را فراموش کرده، هر بز گوشه ای از یک پلاستیک را به دندان گرفته و سخت می جود. ماشین های شهرداری و شرکت نفت زباله های تازه می آورند. چوپان ها و نگهبان سایت زباله آموخته بوی زباله، روی تل زباله های آفتاب خورده شوخی می کنند.
ساکنان روستای میانلو یا همان قلعه میانِ قدیم بعد از صنعتی شدن منطقه عسلویه و بندر کنگان زندگی دیگری را تجربه می کنند. زندگی در تنگنای ماندن و رفتن، دامداری با بزهای مریض، مدرسه کانکسی و آینده مه گرفته. فقط و فقط چشم انداز رو به جنوب تغییر نکرده: دریا هنوز مثل سالیان قدیم هر صبح و عصر به ساحل دلنواز میانلو تن می ساید.
دام ها تلف می شوند
ساکنان میانلو از قدیم در کار دریا و صید و دامداری ...

اخبار پیشنهادی:

دنده 6 ...
ما را در سایت دنده 6 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد رضا جوادیان dande6 بازدید : 173 تاريخ : چهارشنبه 13 دی 1396 ساعت: 10:49

خبرنامه